بیچاره

 

بیچاره دلی که ماند بی تو، طوطیست ولی شکر ندارد

نیایش های استاد علامه حسن زاده آملی

الهی! خانه کجا و صاحب خانه کجا؟

طائف آن کجا و عارف این کجا؟

آن سفر جسمانی است و این روحانی. آن برای دولتمند است و این برای درویش.

آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را. آن ترک مال کند و این ترک جان.

سفر آن در ماه مخصوص است و این راه همه ماه. و آن را یک بار است و این را همه عمر.

آن سفر آفاق کند و این سفر انفس، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود.

آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد.

آن فرش پیماید و این عرش. آن مُحرم می شود و این مَحرم.

آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود.

آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود.

آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد الاقصی بگذرد.

آن استلام حجر کند و این اشتقاق قمر. آن را کوه صفاست و این را روح صفا. سعی آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعی این، یک مرّه در کشور هستی.

آن هروله می کند و این پرواز. آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم.

آن آب زمزم نوشد او این آب حیات. آن عرفات بیند و این عرصات.

آن را یک روز وقوف است و این را همه روز. آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر. آن رمی جمرات کند و این رجم همزات. آن حلق رأس کند و این ترک سر.

آن را «لافسوق و لاجدال فی الحج» است و این را «فی العُمر». آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین. لاجرم آن حاجی شود و این ناجی. خنک آن حاجی که ناجی است..

الهی توانگران را به دیدن خانه خوانده ای و درویشان را به دیدار خداوندِخانه. آنان سنگ و گل دارند و اینان جان ودل. آنان سرگرم درصورتندو اینان محو در معنا.

خوشا آن توانگری که درویش است. 
الهی! تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد آن را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟

بعد از گذشت رجب و شعبان، ماههایی که پر از برکت بودند،دلهایمان را آماده کرده ایم و به میهمانی خدا آمده ایم، خدایا پذیرای دلمان باش

خوش بختانه با فرارسيدن ماه مبارك رمضان ، حتي آنها كه اصلا اهل موسيقي ملي ايران و به خصوص
آوازهاي روح نواز استاد شجريان هم نيستند ، رفاقتي صميمي و از عمق جان با صداي دل انگيز استاد برقرار مي كنند ... چرا ؟ چون لحظه لحظه هاي دوست داشتني و پربركت افطار ، آن لحظاتي  كه روزده دار آمده است تا پس از يك روز روزه داري براي پروردگار و دوري جستن از شهوات جسمي و تني ، خود را در چشمه ساز لذت روحاني شستشو دهد ، براي مسلمانان ايراني ، با صداي استاد شجريان  پيوندي نا گسستني دارد ... سال هاست که برای افطار ، ابتدا مناجات افشاری استاد ، و سپس ربنا را شنیده ایم ...

مگر مي شود لذت شنيدن " ربنا " ي استاد شجريان را در هنگام افطار كسي كتمان كند ؟ و مگر هست كسي كه آن مناجات معروف را كه استاد در مثنوي افشاري يا به اصطلاح مثنوي پيچ خوانده اند و سال هاست در لحظات قبل از اذان پخش مي شود شنيده باشد و سر به دامان تامل نبرده باشد ؟ ... كه ... چند خوردي چند و شيرين از طعام ... امتحان كن چند روزي با صيام .

** ربناي اول
** سوره آل عمران از سوره هاي مدني - آيه شماره 8

متن عربي :
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب .

ترجه فارسي :
بارالها ، دل هاي ما را به باطل ميل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودي ، و به ما از لطف خويش اجر كامل عطا فرما كه همانا تويي بخشنده بي عوض و منت .

** ربناي دوم
** سوره مومنون از سوره هاي مكي - آيه شماره 109

متن عربي :
انه كان فريق من عبادي يقولون ربنا ءامنا فاغفرلنا وارحمنا و انت خير الرحمين .

ترجمه فارسي :
زيرا شماييد كه چون طايفه اي از بندگان صالح من روي به من آورده و عرض مي كردند بارالها ما به تو ايمان آورديم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهرباني فرما كه تو بهترين مهربانان هستي .

** ربناي سوم
** سوره كهف از سوره هاي مكي - آيه شماره 10

متن عربي :
اذ اول الفتيه ال الكهف فقالوا ربنا ءاتنا من لدنك رحمه و هيي لنا من امرنا رشدا.

ترجمه فارسي :
آنگاه‌ كه آن جوانان كهف ( از بيم دشمن ) در غار كوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت كردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتي عطا فرما و بر ما وسيله رشد و هدايتي كامل مهيا ساز .

** ربناي چهارم
** سوره بقره از سوره هاي مدني - آيه 250

متن عربي :
و لما برزوا لجالوت و جنوده قالو ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكفرين .

ترجمه فارسي :
چون آنها در ميدان مبارزه جالوت و لشكريان او آمدند از خدا خواستند كه بار پروردگارا به ما صبر و استواري بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شكست كافران ياري فرما .

- مناجات در مثنوی افشاری...


و اما مناجاتي كه استاد در مثنوي افشاري مي خوانند نيز براي گوش هاي روزه دار در هنگام افطار كاملا آشنا و صميمي است . اين قطعه با اشعار محمدجلال الدين رومي ( مولانا ) و از مثنوي معنوي مي باشد . در زير ضمن اينكه لينك دانلود اين قطعه را مي بينيد ، شعر آن را نيز خواهيد خواند . ( البته من با توجه به سواد كم و بضاعت مختصر خودم شعر را نوشتم كه اگر غلطي دارد لطفا دوستان به من تذكر دهند )

 اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد
كـو خـورنده‌ي لــقمـه هاي  راز شـــد

لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب

گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني
پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني

طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن

چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام
امـــتحـــان كــن چـــند روزي با صــيام

چــند شــب ها خواب را گشتي اسير
يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير

مثنوي معنوي - مولوي

شش اصل بیل گیتس

 

اصل اول) د‌ر زند‌گی، همه چیز عاد‌لانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید‌.
اصل د‌وم) د‌نیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. د‌ر این د‌نیا از شما انتظار می‌رود‌ قبل از آن‌که نسبت به خود‌تان احساس خوبی د‌اشته باشید‌، کار مثبتی انجام د‌هید‌.
اصل سوم) پس از فارغ‌التحصیل شد‌ن از د‌بیرستان و استخد‌ام، کسی به شما رقم فوق‌العاد‌ه زیاد‌ی به عنوان حقوق پرد‌اخت نمیکند‌؛ به همین د‌لیل باید‌ قبل از رسید‌ن به مقام معاون ارشد ‌ برای مقام و مزایایش زحمت کشید‌.
اصل چهارم) اگر فکر می‌کنید‌ آموزگارتان سختگیر است، سخت د‌ر اشتباه هستید‌. پس از استخد‌ام شد‌ن متوجه خواهید‌ شد‌ که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ند‌ارد‌.
اصل پنجم) آشپزی د‌ر رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد‌ ند‌ارد‌. پد‌ربزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح د‌یگری د‌اشتند‌، از نظر آنها این کار یک فرصت بود‌.
اصل ششم) اگر د‌ر کارتان موفق نیستید‌، والد‌ین خود‌ را ملامت نکنید‌، از نالید‌ن د‌ست بکشید‌ و از اشتباهات خود‌ د‌رس بگیرید‌.


 

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است

دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

    اگه کسی رو دوست داشتی بهش بگو

     

     

    وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد

    به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه

    اما اون توجهی به این مساله نمیکرد

    آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم

    بهم گفت

    ”متشکرم”


    میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم
    من عاشقشم
    اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم

    تلفن زنگ زد
    خودش بود
    گریه می کرد
    دوستش قلبش رو شکسته بود
    از من خواست که برم پیشش
    نمیخواست تنها باشه
    من هم اینکار رو کردم

    وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت

    ”متشکرم ”

    روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت

    ”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد”

    من با کسی قرار نداشتم

    ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود

    آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم

    به من گفت

    ”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ”

    یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید

    من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره

    میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت

    تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم

    میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم. من عاشقشم

    اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم

    نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد

    با مرد دیگه ای ازدواج کرد

    من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه

    اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت

    ”تو اومدی ؟ متشکرم”

    سالهای خیلی زیادی گذشت

    به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود

    ” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره
     

    ای کاش این کار رو کرده بودم …………….”ا

     

    You can't make someone love you

    You can't make someone love you
    تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

    all you can do is be someone who can be loved
    تمام اون کاری که میتونی انجام بدی، اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

    the rest is up to the person to realize your worth
    و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه


    It's better to lose your pride to the one you love
    بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که

    than to lose the one you love because of pride
    کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی


    We spend too much time looking for the right person to love
    ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن

    or finding fault with those we already love
    یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم

    when instead
    باید به جای این کار

    we should be perfecting the love we give
    در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم


    Never abandon an old friend
    هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن

    You will never find one who can take their place
    چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت

    Friendship is like wine
    دوستی مثل شراب میمونه

    older it gets better as it grows
    که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه


     When people talk behind your back, what does it mean

    دیدگاه زیبای گاندی: ۷ مورد خطرناک!

     

    دیدگاه زیبای گاندی: ۷ مورد خطرناک!

    از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

    ۱-ثروت، بدون زحمت

    ۲-لذت، بدون وجدان

    ۳-دانش، بدون شخصیت

    ۴-تجارت، بدون اخلاق

    ۵-علم، بدون انسانیت

    ۶-عبادت، بدون ایثار

    ۷-سیاست، بدون شرافت

    این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد.

    رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

    سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
    رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

    گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
    بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم


    هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر
    که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم


    گر چنانست که روزی من مسکین گدا را
    به در غیر ببینی ز در خویش برانم


    من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
    نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم


    گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
    که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم


    نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
    دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم


    من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
    که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم


    درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
    نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم


    سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
    که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

    سعدی

    معجزه

     
    راهبی در جست و جوی معجزه خانه و کاشانه اش را ترک کرد، اما هنوز چند فرسخی از شهر دور نشده بود که در راه به چوپانی با گله اش برخورد که از سمت مغرب به سویش می آمد. چوپان با تعجب پرسید: ای مرد، تنها در این بیابان به کجا راه افتاده ای در حالی که می بینی هوا رو به تاریکی است؟!مرد پاسخ داد: در جست وجوی معجزه به راه افتاده ام.
    چرا که در شهر هرگز معجزه ای رخ نداده است و مردم تنها از آن افسانه هایی به خاطر دارند و من یک راهب هستم و در حالی که تاکنون معجزه ای را به چشم خود ندیده ام، هرروز برای مردم از معجزه های خداوند سخن گفته ام! چوپان گفت: ای مرد از همین راه بازگرد چرا که این معجزه برای تو رخ داده است و تو از آن بی خبری!
    راهب پرسید: کدام معجزه؟چوپان پاسخ داد: همین که خداوند مرا با گوسفندانم بر سر راه تو قرار داده که از این راه بازگردانیمت، چرا که آن سوتر دره ای است که شب هنگام گرگ های گرسنه انتظار شوریده حالی تو را می کشند.